افسوس...جوانـی من از آینـه ها رفـت...
در عشـق تو مجنـون شدو از شهر شما رفـت
هر ڪـوچه خبر داد از آن مرغ مـهاجـر...
اندوه صدائـی شدو از خاطـره ها رفـت
تا پرده ڪـشیدند...میان دل عشـاق
آن پرده نشـیـن...ڪـنج قفـس تا به ڪـجا رفـت
درها چو گشـودنـد...از آن روضـه به رویـش
او بال ڪـشان...جـامـه دران...روبه خــدا رفـت
بهنـــام بهامیــن
برچسب : نویسنده : sokoteparvaneha بازدید : 209